چرا آرایش و خود نمایی درقرن بیستم فزونی یافت و تاکنون نیزادامه دارد؟
در زمان جنگ جهانی دوم، زنان بیش از هر زمان دیگر، گروه گروه به نیروی کارگری میپیوستند و دهها میلیون زن که پیش از آن صرفاً به کارهای خانگی مشغول بودند به سوی بازارهای کار گرایش یافتند. این فرآیند موجب شد تا زنان و مردان درباره جایگاه و هویت اجتماعی زن بیاندیشند. با اتمام جنگ جهانی نیز میلیونها زن و مرد تمایل داشتند فعالیت اجتماعی و اقتصادی زنان همچنان تداوم یابد.
از آن جا که از نظر صاحبان سرمایه، افزایش آگاهی و ارتقای موقعیت اجتماعی زنان با بهرهکشی از آنها ناسازگار بود، به تبلیغ نظریة «راز و رمز» زنانه پرداختند. هدف این پیکار گسترده اقتصادی و ایدئولوژیکی، ایجاد تغییر در تحولاتی بود که در نگرش شایسته زنان پدید آمده بود. این جریان درصدد بود تا در بین زنان شاغل و غیرشاغل، تبلیغ نماید که آنها بیش از همه چیز باید زیبا و فریبا باشند و بایستی از هر چیزی که زیبایی و طراوت آنها را به خطر میاندازد، اجتناب کنند.
در سال 1954 همزمان با رکود سرمایه داری، سود صنایع آرایشی به شدت کاهش یافت و فروشندگان بزرگ لوازم آرایشی برای اینکه بتوانند «یورش بزرگ عملیاتی» خود را به اجرا بگذارند، از جملات خاصی درباره لوازم آرایشی استفاده میکردند تا از این طریق بـتواننـد خریدارانی را برای لوازم آرایشی خود به دست آورند. همچنین بنگاههای سرمایهداری با استفاده از ناامنی اقتصادی زنان سعی میکردند آنان را به خرید لوازم آرایشی وادار سازند (ر.ک.هنسنورید،1381).
گرایش زنان به آرایش، از رویکردهای متفاوتی قابل تبیین است که مهمترین آنها به شرح ذیل است:
1) رویکرد اقتصادی- اجتماعی
در بازار رقابت جنسی که از ویژگیهای سرمایهداری است، زنان ناگزیرند برای رسیدن به امنیت با زنان دیگر رقابت کنند؛ بر مبنای این رویکرد زنان از روی هوی و هوس به لوازم آرایش روی نمیآورند، بلکه به علت فشار اجتماعی است که از لوازم آرایش استفاده میکنند.
2) رویکرد ظاهرگرایی
مطابق این رویکرد، استفاده از لوازم آرایش خوب و ضروری است؛ زیرا به زیبایی زنان کمک میکند. استفاده از لوازم آرایشی در جامعهای که ارزش زن را به زیبایی و جوانی او میداند، حق زنان است. در روزگار پیشین، هرگاه زنی به چهل سالگی میرسید، او را پیر و نازیبا میانگاشتند؛ بنابراین، این بخشی از نهاد و روان هر زن بهنجار است که برای نگاهداری زیبایی و جوانی خود تلاش کند.
3) رویکرد اخلاقی
در این رویکرد معیار زیبایی عمدتاً شامل خرد، بیباکی، روشنفکری، صداقت، عاطفه و سایر فضائل اخلاقی است. یک چهره بیآرایش نیز میتواند نشانگر همه این فضیلتها باشد و بدین طریق به زیبایی دست یابد. چهره فرد میتواند بسیار نرم و صاف باشد و آن چنان با تردستی آرایش شود که شاداب و جوان و خوب نشان داده شود، ولی در باطن حرص و آز، ترس و بزدلی یا سستی اخلاقی داشته باشد.
4) رویکرد عاطفی
دختران در سن جوانی و گاهی در نوجوانی دست به آزمون «آرایش» میزنند تا از گروه سنی خود پیشتر باشند. این دختران، به این سبب لوازم آرایش را به کار میبرند که خود را بزرگتر نشان دهند و از رهگذر جادوی لوازم آرایش، آرزوی خود را برای کوتاه کردن دوره کودکی و نوجوانی محقق سازند و به «بزرگسالی» قدم نهاده و به نیازهای عاطفی خویش پاسخ گویند.
5) رویکرد روانی
نیاز به خودنمایی در انسان، هم سبب گرایش به انواع آرایش و هم موجب میل به تمایزیابی و گرایش به مد میشود. لذا در این بخش جا دارد قدری هم به بحث نیاز و نقش آن در گرایش به مد بپردازیم (ر.ک. هنسن و رید، 1381).
_ نیاز از دیدگاه روان شناسی و جامعه شناسی
واژه نیاز، ابتدا در اوایل دهه 1930 در مباحث روانشناختی بکار گرفته شد و منظور از آن، متغیر انگیزانندهای است که باعث رفتار خاصی در فرد میشود. به عبارت دیگر، نیاز عبارت است از خواستی که باعث رها شدن انرژی میگردد و با ایجاد نیرو در جهت نیل به هدفی خاص، رفتار ویژهای را موجب میشود. شایان ذکر است که نیاز تحت شرایط محیط فرهنگی، اجتماعی و اقلیمی به صورت «خواست» متجلی میشود. در بعضی از تعاریف، با کمی اغماض، نیاز و انگیزه را از جهت نتیجهای که از هر دو حاصل میشود یکی دانستهاند، ولی دقیقا نمیتوان نیاز و انگیزه را یکی دانست؛ بلکه اساس انگیزش، نیاز است و انگیزه از نیاز حاصل میشود. نیاز در فرد ایجاد تنش مینماید و شخص برانگیخته میشود تا اعمالی را برای کاهش تنش انجام دهد.
«هنری الکساندر ماری»[1]، تعریف کاملی از نیاز ارایه داده و نیاز را این چنین تعریف میکند: «نیاز عبارت است از نیرویی که از ذهنیات و ادراک آدمی سرچشمه میگیرد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم میکند که فرد به انجام رفتاری میپردازد تا وضعیتی نامطلوب را در جهتی معین تغییر دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند». به نظر الکساندر ماری، رفتاری که زاده نیاز است تصادفی و خود به خود نیست و انسان را به سوی هدفی رهنمون و متوجه میسازد (رحیمی نیک، 1374: ص10).
اما جامعه شناسان، عموماً بر جنبه اجتماعی پدیده نیاز تأکید دارند، گرچه اینجا نیز در جزئیات اتفاق نظر وجود ندارد، آنان نیازها را کمتر به عنوان یک پدیده طبیعی و فطری با هدف مشخص در نظر میگیرند؛ بلکه آنها را بیشتر برآمده از جامعه میدانند، به همین دلیل واژه علاقه[2] را بر مفهوم نیاز ترجیح میدهند. «هوندریش»[3]، نیازها را کشاکشی بین دو ادراک میداند: اول ادراک شخص از یک وسیله ارضاء و دوم ادراک او از آن که نمیتواند همان موقع آن وسیله را بدست آورد؛ بدین ترتیب هوندریش، به عنوان جامعه شناس، بر روی محرکهای بیرونی (اجتماعی) به عنوان عامل اصلی پدید آورنده نیاز تأکید میکند ( رفیع پور، 1370: ص 16).
1) نیازهای اولیه و ثانویه
نیازهای اولیه از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه میگیرد. تا انسان، انسان است و تا زندگی وی زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازمندیها نیز هست. این نیازها شامل نیازهای جسمی، نیازهای روحی ـ روانی و نیازهای اجتماعی است. نیازمندیهای جسمانی از قبیل نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، همسر و غیره و نیازهای روحی ـ روانی از قبیل نیاز به دانایی، زیبایی، نیکی، پرستش معبود، احترام و تربیت و ... و نیازهای اجتماعی از قبیل نیاز به معاشرت، کسب تأیید دیگران، مبادله و تعاون، عدالت، آزادی و مساوات است.
نیازهای ثانوی، نیازهایی است که از نیازهای اولی ناشی میشود. نیاز به انواع وسایل زندگی که در هر عصر و زمانی با عصر و زمان دیگر فرق میکند، از این نوع است. نیازهای اولی، محرک بشر به سوی توسعه و کمال زندگی است، اما نیازهای ثانوی ناشی از توسعه و تکامل زندگی است و در عین حال محرک به سوی توسعه بیشتر و کمال بالاتر است (اتکینسون و دیگران، 1367: ص 398).
تغییر نیازها و نو شدن و کهنه شدن آنها مربوط به نیازهای ثانوی است و نیازهای اولی نه کهنه میشود و نه از بین میرود. نیازهای ثانوی محصول فرآیند اجتماعی شدن است و اولویت بندی آنها تا حد زیادی از ارزشها و هنجارهای جامعه تبعیت میکند. نیاز به خودنمایی یکی از این نیازها است.
2) نیاز به خودنمایی
الکساندر ماری، در طبقهبندی بیست گانه نیازها، «نیاز به خودنمایی» را مطرح و آن را این طور تعریف میکند: «نیاز به خودنمایی یعنی خـود را طـرف تـوجه قرار دادن، روی دیگران تأثیر گذاشتن، دیگران را تحریک کردن، کنجکاوی آنها را برانگیختن و آنها را سرگرم کردن» ( رحیمی نیک، 1374: ص 21) .
ماری با اشاره به تأثیر عوامل درونی در نیازها بیان میکند که رفتار شخص فقط از نیازها یا انگیزههای درونی او ناشی نمیشود، بلکه محیط زندگی او و نوع نگاه او به آن محیط نیز در این رفتار مؤثر است؛ بنابراین، هر اندازه نسبت به انگیزههای درونی شخص و عوامل بیرونی یا محیطی او (به خصوص از اینکه او چگونه آنها را مینگرد و درک میکند) آگاهی بیشتر داشته باشیم، بهتر میتوانیم رفتار او را پیش بینی کنیم.
کرونباخ[4]، در طبقه بندی نیازها، «نیاز به تأیید و تحسین همگنان» را مطرح میکند. از دیدگاه او انسان نیازمند به تأیید و پذیرش همگنان خویش است، کودک آرزو میکند گروه همسالانش او را بپذیرند، کارمند میخواهد همکارانش او را تأیید کنند و به طورکلی هر فرد نیازمند پذیرش همگنان و سایر کسانی است که با آنها داد و ستد اجتماعی دارد. احساس تعلق به گروه از خصایص بارز انسان اجتماعی است. فرد میخواهد متعلق به گروه باشد، گـروه دوستـش بدارد، قبول هنجارهای گروهی و انجام پارهای تکالیف و تعهدات و عـدم انجـام بعـضی دیـگر، از نـیاز انـسان به تأیید گروه سرچشمه مـیگـیرد (همان، ص 27).
انسانها برای ارضای نیاز به احترام و تأیید و منزلت در پی آن هستند که از یک سو همرنگ دیگران باشند تا مبادا مورد سرزنش و اهانت قرار گیرند و از سوی دیگر سعی میکنند تا از دیگران عقب نمانند و حقوقشان ضایع نشود و بدین ترتیب حرمت خود را از دست ندهند. به عبارت دیگر، این نیاز فطری به احترام و تأیید و منزلت است که انسانها را به پیروی از هنجارها و وابستگی به نیازهای استاندارد شده از سوی جماعت وا میدارد.
در کنار این عوامل، نیاز به احترام، تأیید و منزلت، در به هم خوردن تعادل نیازها و پیدایش استانداردها و هنجارهای جدید نیز نقش مؤثری دارد، بدین معنی که عدهای به علت احساس برتری خانوادگی، اقتصادی، فکری، جسمی و... در رابطه با نیاز به قدرت و قدرت طلبی، در پی یافتن طرق جدید ارضای نیاز برمیآیند تا از آن طریق، تأیید دیگران، احترام و منزلت بیشتری را کسب یا برای مدت بیشتری حفظ نمایند. در مواردی نیاز به احترام و تأیید، کمی فراتر رفته و به نیاز «ممتاز جلوه کردن» تبدیل میگردد. در این گونه موارد، انسانها تنها درپییافتن عواملی نیستند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به کسب قدرت و تأمین نیاز ایمنی و تضمین نیازهای جسمی بیانجامد، آنها نیاز به خودنمایی و برتر نمایی خود را توسط عواملی ارضاء میکنند که کمیاب است و هیچ ربطی به نیازهای جسمانی ندارد، مثلاً با جواهرات، لباسهای فاخر و گرانقیمت توجه برانگیز و ....
بدین ترتیب، عموماً به دلائل فوق، طرق جدیدی جهت ارضای نیاز به وسیله معدودی از افراد وارد جامعه میشود، البته این طرق جدید، تعادل نیازها و هنجارهای اجتماعی موجود را بر هم نمیزند و تنها زمانی این طرق جدید تبدیل به استانداردها و هنجارهای جدید میشود که به وسیله عدهای از اعضای جامعه شناخته و به کار گرفته شود، در آن صورت هنجارها نیروی مؤثر خود را در نیاز آفرینی نشان داده و وارد جریان میشوند، بدین معنی که به تدریج دیگر اعضای جامعه نیز آنها را پذیرفته و بکار میگیرند و آنگاه جریان انتشار آغاز میگردد (رفیع پور، 1370: ص53).
اما نقش اساسی در تولید نیاز، به عهده مؤسسات تولیدکننده مد[5] است که موجهای مد را یکی پس از دیگری میفرستند. هر موجی، موج قبل را خنثی میکند و آنچه را که انسانها قبلاً داشتند، کهنه و دل آزار میسازد. آنها قادرند با استفاده از روشهای هنجارسازی، هر پدیدهای، حتی آنچه را که تا آن زمان از نظر افراد جامعه به عنوان بدترکیب، مسخره و نازیبا تعریف میشد، به قالبهای جدید و زیبا کشیده و مورد توجه مصرف کنندگان قرار دهند. باید متذکر شد که این مسئله فقط شامل پوشاک نمـیشود، مدلهای جدید موی سر، الگوهای جدید بدنسازی، لوازم آرایش و جـراحیهای زیبـایی نیز همـگی جزئی از این پـدیـدهاند (رفـیع پور،1370:ص25). مؤسسات مد چنین تبلیغ میکنند که همه زنان میخواهند زیبا باشند و علاقه مشترکی به لوازم آرایش و مد دارند، به علاوه مد و لوازم آرایش با «زیبایی» از یک خانوادهاند. آنها میگویند آرایش در هر زمانهای به شکلی خاص، نزد همه طبقات مرسوم بوده است و به عنوان سند، این واقعیت را عنوان میکنند که حتی زنان جامعه ابتدائی نیز، بدن خود را رنگ و زینت میکردند.