مردی سراسیمه و مضطرب در جلسه مشاوره می گفت: ((وقتی سر کار می روم دلم مثل سیر و سرکه می جوشدکه نکند مزاحمی تلفنی زنگ بزند و خانم او را تحویل بگیرد!؟))
گفتم : ((یعنی اینقدر نسبت به همسرت بی اعتمادی؟!))
گفت :(( اخه شما که نمی دونی آشنایی ما هم تلفنی بود و من بعد از یک تلفن آشنا شدیم توانستم کم کم با او رفیق شوم وبعد از مدتی تمایل به ازدواج و...
الان هم پیش خودم می گویم اگر او با 20 بار تماس تلفنی و مزاحمت من بالاخره موافقت کرد با من دوست شود اگر یک نفر دیگر 50 مرتبه زنگ زد حتما باز هم تسلیم او می شود.))
کمی به عاقبت کارهایمان فکر کنیم...